Who is it



دارم تموم میشم و حاضرم قسم بخورم به رفتن و نبودن تو هیچ ربطی نداره. وجود من یه سازه‌ی متزل بود که با تف بهم چسبونده شده بود. رفتن تو هم اون تقه‌ی سرنوشت ساز که باعث من از هم بپاشم. الان تک تک عناصر شخصیتم و المان‌های شکل‌دهنده‌ی زندگیم رو زیر سوال بردم. بیشتر از ۲۴ ساعته که هیچی نخوردم و از اتاق بیرون نرفتم و با کسی حرف نزدم. حالم خوبه ولی دارم تموم میشم.

درخت را به نام برگ
بهار را به نام گل
ستاره را به نام نور
کوه را به نام سنگ
دل شکفته‌ی مرا به نام عشق
عشق را به نام درد
مرا به نام کوچکم صدا بزن


مرا به نام کوچکم صدا بزن
صدام بزن
زنده شو منو صدا کن دلم واسه صدای خش‌دارت تنگ شده.
دلم واسه حرف زدن با لکنتت که دال و ت رو درست ادا نمی‌کردی تنگ شده. دلم برای تمام حمایت‌های حماقت‌بارت تنگ شده.
میگفتی هاجر فسخ عزیمت جاودانه بود. چرا برنمیگردی از سفر چند روزه‌ات؟

نمی‌دونم طبق چه منطقی ولی تصمیم گرفتم کلا بیخیال قضیه‌ی خودکشی‌اش بشم و به کسی نگم و خودمم تا حد امکان فراموشش کنم. به جز تازه کردن یه سری زخم کهنه و آسیب زدن به کسایی که دوسش داشتن کار دیگه‌ای نمی‌کنه. هیچکس به جز من از مشکلاتش خبر نداشت.

راستشو بخواین فکر میکردم بیشتر از یه نفر مخاطب داشته باشه وبلاگم ولی من واقعا نمی‌نویسم برای اینکه کسی بخونه. می‌نویسم که هیاهوی ذهنم آروم بشه. فقط همین. و واقعا خدا رو شکر میکنم که تصمیم گرفتم این کارو انجام بدم. جدیدا صداهای توی سرم خیلی آروم‌تر شدن.

فردا تولدته. من چیکار کنم اینجا تنها؟ کسی نیست باهاش تولدتو جشن بگیرم. نه خودت هستی نه دوستامون. حتی حس میکنم خودمم نیستم.
کاش پیشت بودم. کاش مرده بودم.

میخوام بگم بدون تو سخت نیست، بگم دلم تنگ نمیشه، حالم از همه چی بهم نمیخوره. نمیتونم.

شمع‌ها روشنن و کسی برای فوت کردنشون نیست.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

معرفی پرژکتور بنکیو ساخت استخر اشپزی بهینه سازی سایت برای گوگل و موتورهای جستجو پلاک افتخار قزوین تولیدتجهیزات روشنایی ال ای دی در کرمان خانه طراحان